آغاز اسلام ايرانيان ( بسیار جالب و خواندنی)
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دعا نویسی از روی قران و آدرس ramzkhoda.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 29
بازدید ماه : 24
بازدید کل : 3964
تعداد مطالب : 31
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

آخرین مطالب ارسالی

آغاز اسلام ايرانيان ( بسیار جالب و خواندنی)
طبق گواهی تاريخ ، پيغمبر اكرم در زمان حيات خودشان پس از چند سالی‏
كه از هجرت گذشت نامه هايی به سران كشورهای جهان نوشتند و پيامبری خود
را اعلام و آنها را بدين اسلام دعوت كردند . يكی از آن نامه ها نامه ای‏
بود كه به خسرو پرويز پادشاه ايران نوشتند و او را به اسلام دعوت كردند ،
ولی چنانكه همه شنيده ايم خسرو پرويز تنها كسی بود ، كه نسبت به نامه آن‏
حضرت اهانت كرد و آنرا دريد .
اين خود نشانه فسادی بود كه در اخلاق دستگاه حكومتی ايران راه يافته بود
، هيچ شخصيت ديگر از پادشاهان و حكام و امپراطوران چنين كاری نكرد ،
بعضی از آنان جواب نامه را با احترام و توأم با هدايايی فرستادند .
خسرو به پادشاه يمن كه دست نشانده حكومت ايران بود دستور داد كه‏
درباره اين مرد مدعی پيغمبری ، كه به خود جرئت داده كه به او نامه‏
بنگارد و نام خود را قبل از نام او بنويسد تحقيق كند و عنداللزوم او را
نزد خسرو بفرستد .
ولی از آنجا كه " « يريدون ليطفؤوا نور الله بافواههم و الله متم نوره‏
غ " ، هنوز فرستادگان پادشاه يمن در مدينه بودند كه خسرو سقوط كرد و
شكمش به دست پسرش دريده شد . رسول اكرم قضيه را به فرستادگان پادشاه‏
يمن اطلاع داد ، آنها با حيرت تمام خبر را برای پادشاه يمن بردند و پس‏
از چندی معلوم شد كه قضيه همچنان بوده كه رسول اكرم خبر داده است . خود
پادشاه يمن و عده زيادی از يمنی ها بعد از اين جريان مسلمان شدند و همراه‏
آنان گروه زيادی از ايرانيان مقيم يمن نيز اسلام اختيار كردند . در آن‏
زمان به واسطه يك جريان تاريخی كه در كتب تاريخی مسطور است عده زيادی‏
از ايرانيان در يمن زندگی می‏كردند و حكومت يمن يك حكومت ، صد در صد ، دست نشانده ايرانی بود .
نيز در زمان حيات پيغمبر اكرم ، در اثر تبليغات اسلامی عده زيادی از
مردم بحرين كه در آن روز محل سكونت ايرانيان مجوس و غير مجوس بود به‏
آيين مسلمانی در آمدند ، و حتی حاكم آنجا كه از طرف پادشاه ايران تعيين‏
شده بود مسلمان شد . عليهذا اولين اسلام گروهی ايرانيان در يمن و بحرين‏
بوده است .
البته اگر از نظر فردی در نظر بگيريم شايد اولين فرد مسلمان ايرانی‏
سلمان فارسی است ، و چنانكه می‏دانيم اسلام اين ايرانی جليل آنقدر بالا
گرفت كه به شرف " « سلمان منا اهل البيت » " نايل شد . سلمان نه‏
تنها در ميان شيعيان احترام زياد دارد بلكه در ميان اهل تسنن نيز در
رديف صحابه درجه اول بشمار می‏رود . كسانی كه به مدينه مشرف شده اند
می‏دانند كه دور تا دور مسجد النبی اسماء صحابه بزرگ و ائمه مذاهب اسلامی‏
نوشته است . يكی از كبار صحابه كه نامش در آنجا به عنوان يك صحابه‏
كبير نقش شده سلمان فارسی است .
همين مقدار سابقه ايرانيان با اسلام در زمان پيغمبر اكرم ( ص ) كافی‏
بود كه بسياری از آنان با حقايق اسلامی آشنا شوند ، طبعا اين خود وسيله ای‏
بود برای اينكه خبر اسلام به ايران برسد و كم و بيش مردم ايران با اسلام‏
آشنا شوند ، خصوصا با توجه به اينكه چنانكه خواهيم گفت وضع دينی و
حكومتی آنروز ايران طوری بود كه مردم تشنه يك سخن تازه بودند ، در
حقيقت در انتظار فرج به سر می‏بردند . هر گونه خبری از اين نوع ، به‏
سرعت برق در ميان مردم می‏پيچيد . مردم طبعا می‏پرسيدند اين دين جديد
اصولش چيست ؟ فروعش چيست ؟
تا آنكه زمان خلافت ابی بكر و عمر فرا رسيد . در اواخر دوره خلافت ابی‏
بكر و تمام دوران خلافت عمر در اثر جنگهايی كه ميان دولت ايران و
مسلمانان پديد آمد تقريبا تمام مملكت ايران به دست مسلمانان افتاد و
مليونها نفر ايرانی كه در اين سرزمين به سر می‏بردند از نزديك با
مسلمانان تماس گرفتند و گروه گروه دين اسلام را پذيرفتند .
ما در اينجا قسمتی را كه جناب آقای عزيز الله عطاردی در زمينه سابقه‏
خدمات ايرانيان تحت عنوان " خدمات ايرانيان به اسلام از كی شروع شد "
تهيه كرده‏اند كه به ما قبل فتوحات نظامی مربوط می‏شود عينا درج می‏كنيم (
1 ) .خدمات ايرانيان به اسلام از كی شروع شد ؟ " علاقه ايرانيان به دين مقدس اسلام از همان آغاز ظهور اين دين مقدس‏
شروع شد . قبل از اينكه شريعت مقدس اسلام توسط مجاهدين مسلمان به اين‏
سرزمين بيايد ، ايرانيان مقيم يمن به آئين اسلام گرويدند و با ميل و رغبت‏
به احكام قرآن تسليم شدند و از جان و دل در ترويج شريعت اسلام كوشش‏
نمودند و حتی در راه اسلام و مبارزه با معاندين نبی اكرم جان سپردند .
خدمات ايرانيان در انتشار و ترويج دين اسلام نيازمند به تحقيق بسيار
دامنه داری است و بايد گروهی از محققين و كارشناسان معارف اسلامی هر
كدام در موضوعی كه تخصص دارند در اين مورد بررسی كنند . تاريخ فتوحات‏
اسلامی در شرق و غرب جهان حاكی از جانفشانی و مجاهدت گروهی از مردمان‏
ايرانی است كه با خلوص عقيده در راه اسلام از خود گذشتگی نشان دادند ، و
دشمنان داخلی و خارجی اسلام را سركوب كردند .
مسلمانان كشورهای شرقی و جنوب شرقی مانند شبه قاره هند و پاكستان ،
تركستان شرقی ، چين ، مالزيا ، اندونزی و جزاير اقيانوس هند مرهون‏
فعاليتهای بی نظير ايرانيان مسلمان هستند كه با كوشش پيگيری از طريق‏
دريانوردی و بازرگانی اسلام را به دورترين نقاط آسيا رسانيدند و از طريق‏
تبليغ و ارشاد ، مردم را با دين مقدس اسلام آشنا ساختند .
ايرانيان در كشورهای غربی و شمال افريقا و قاره اروپا و آسيای صغير نيز
در ترويج دين اسلام سهم بسزايی دارند ، پس از اينكه اهالی خراسان و نواحی‏
شرقی ايران بر ضد خلافت ضد اسلامی امويان قيام كردند و بساط حكومت آنان‏
را كه به نام اسلام بر مردم مسلمان حكومت می‏كردند بر انداختند و عباسيان‏
بر اريكه خلافت مستقر شدند ، تمام امور كشوری و لشكری ممالك اسلام به‏
دست ايرانيان مخصوصا خراسانيان افتاد و اينان تمام مناصب سياسی دولت‏
اسلامی را در شرق و غرب به دست گرفتند .
در عصر مأمون هنگام مراجعت وی به عراق ، گروهی از اعيان و اشراف و
رجال خراسان با وی همراهی كردند و در عراق ، ساكن شدند . مأمون چون از
كارشكنی بعضی از افراد خاندان خود ناراحت بود تصميم گرفت مناصب دولتی‏
را به ايرانيان بدهد ، از اين رو گروهی از بزرگان ايران را به نواحی مصر
و شمال افريقا فرستاد تا در آن جا مستقر شده راه نفوذ مخالفين را در آن‏
مناطق بگيرند ، مخصوصا كه هنوز دولت امويان در اندلس وجود داشت و
عباسيان از اين جهت همواره در ناراحتی به سر ميبردند و از نفوذ آنان‏
جلوگيری می‏كردند .
تحقيق و بررسی درباره اين خاندانهای مهاجر كه اكثر از اهل نيشابور ،
هرات ، بلخ ، بخارا ، و فرغانه بودند نياز به نوشتن چند مجلد كتاب دارد
و تشريح خدمات ايرانيان شمال افريقا در كتب تاريخ و تراجم رجال علم و
ادب به تفصيل ذكر شده است .
ما به طور اختصار ، فهرستی از فعاليتهای ايرانيان را در دو قسمت يكی‏
قبل از ورود دين اسلام به ايران و ديگر پس از گرايش آنها به اسلام ذيلا می‏نگاريم .
اينك قسمت اول :ايرانيان در يمن در اوان تولد حضرت رسول صلی الله عليه و آله گروهی ايرانی در يمن ،
عدن ، حضرموت ، و ساحل دريای سرخ زندگی می‏كردند ، و حكومت يمن را نيز
در دست داشتند . قبل از بررسی در اين موضوع ناگزير هستيم برای روشن شدن‏
مطلب علت مهاجرت و اقامت افراد ايرانی را در يمن بررسی كنيم تا موضوع‏
بهتر قابل درك باشد .
در زمان انوشيروان ، دولت حبشه از طريق دريا به يمن حمله آورد و
حكومت اين منطقه را بر انداخت . سيف بن ذی يزن پادشاه يمن به دربار
انوشيروان آمد تا از وی ياری جويد و حبشيان را از يمن بيرون كند . مورخين‏
نوشته اند سيف مدت هفت سال در تيسفون ( مدائن ) اقامت نمود تا اجازه‏
يافت كه با انوشيروان ملاقات كند ، سيف بن ذی يزن به انوشيروان گفت :
مرا در جنگ با حبشيان ياری كن و گروهی از سربازان خود را با من بفرست‏
تا مملكت خود را بگيرم .
انوشيروان گفت : در آيين من روا نيست كه لشكريان خود را فريب دهم و
آنها را به كمك افرادی كه با من هم عقيده نيستند بفرستم . پس از مشورت‏
با درباريان و مشاورينش قرار شد كه گروهی از زندانيان محكوم به اعدام را
همراه سيف بن ذی يزن به يمن بفرستند تا حبشيان را از آنجا اخراج كنند .
اين رأی به تصويب رسيد ، و مورد عمل قرار گرفت .
تعداد اين جماعت را در حدود هزار نفر نوشته‏اند . و همين جماعت اندك‏
توانستند حبشيان را كه عدد آنها از سی هزار هم بيشتر بود از پا در آورند
و همه را هلاك كنند . فرماندهی ايرانيان در يمن به عهده شخصی به نام "
وهرز " بود . پس از شكست حبشيان و مردن سيف بن ذی يزن ، همين " و
هرز " ايرانی كه نام حقيقی آن " خرزاد " بود در يمن به حكومت رسيد و از دولت ايران‏
متابعت می كرد .اسلام باذان ايرانی و ساير ايرانيان مقيم يمن هنگامی كه دين مقدس اسلام آشكار شد و نبی اكرم دعوت خود را آغاز فرمود
، حكومت يمن به دست باذان بن ساسان ايرانی بود . جنگهای حضرت رسول صلی‏
الله عليه و آله با قبائل عرب و مشركين قريش در زمان همين باذان شروع‏
شد . باذان از جانب خسرو پرويز بر يمن حكومت می‏كرد و بر سرزمينهای حجاز
و تهامه نيز نظارت داشت و گزارش كارهای آن حضرت را مرتبا به خسرو
پرويز می‏رسانيد .
حضرت رسول صلی الله عليه و آله در سال ششم هجری خسرو پرويز را به دين‏
مقدس اسلام دعوت كرد . وی از اين موضوع سخت ناراحت شد و نامه آن جناب‏
را پاره نمود ، و برای باذان عامل خود در يمن نوشت كه نويسنده اين نامه‏
را نزد وی اعزام كند .
باذان نيز دو نفر ايرانی را به نام بابويه و خسرو به مدينه فرستاد و
پيام خسرو پرويز را به آن جناب رسانيدند . و اين اولين ارتباط رسمی‏
ايرانيان با حضرت رسول بوده است .
هنگامی كه خبر احضار حضرت رسول به ايران به مشركين قريش رسيد ، بسيار
خوشوقت شدند و گفتند ديگر برای محمد خلاصی نخواهد بود ، زيرا ملك‏
الملوك خسرو پرويز با وی طرف شده و او را از بين خواهد برد . نمايندگان‏
باذان با حكمی كه در دست داشتند در مدينه حضور پيغمبر رسيدند و منظور
خود را در ميان گذاشتند . حضرت فرمود : فردا بياييد و جواب خود را
دريافت كنيد . روز بعد كه خدمت آن جناب آمدند حضرت فرمود :
شيرويه ديشب شكم پدرش خسرو پرويز را دريد و او را هلاك ساخت .
پيغمبر فرمود : خداوند به من اطلاع داد كه شاه شما كشته شد و مملكت شما
بزودی به تصرف مسلمين در خواهد آمد . اينك شما به يمن باز گرديد ، و به‏
باذان بگوييد اسلام اختيار كند . اگر مسلمان شد حكومت يمن همچنان با او
خواهد بود . نبی اكرم به اين دو نفر هدايايی مرحمت فرمود و آن دو نفر به‏
يمن باز گشتند و جريان را به باذان گفتند . باذان گفت : ما چند روزی‏
درنگ می‏كنيم ، اگر اين مطلب درست از كار در آمد معلوم است كه وی‏
پيغمبر است و از طرف خداوند سخن می‏گويد ، آنگاه تصميم خود را خواهيم‏
گرفت . چند روزی بر اين قضيه گذشت كه پيكی از تيسفون رسيد و نامه از
طرف شيرويه برای باذان آورد ، باذان از جريان قضيه به طور رسمی مطلع شد
و شيرويه علت كشتن پدرش را برای وی شرح داده بود . شيرويه نوشته بود كه‏
مردم يمن را به پشتيبانی وی دعوت كند و شخصی را كه در حجاز مدعی نبوت‏
است آزاد بگذارد و موجبات ناراحتی او را فراهم نسازد . باذان در اين‏
هنگام مسلمان شد و سپس گروهی از ايرانيان كه آنها را " ابناء " و "
احرار " می‏گفتند مسلمان شدند و اينان نخستين ايرانيانی هستند ، كه وارد
شريعت مقدس اسلام گرديدند .
حضرت رسول باذان را همچنان بر حكومت يمن ابقا كردند و وی از اين‏
تاريخ از طرف نبی اكرم بر يمن حكومت می‏كرد و به ترويج و تبليغ اسلام‏
پرداخت و مخالفين و معاندين را سر جای خود نشانيد . باذان در حيات‏
حضرت رسول درگذشت ، و فرزندش شهربن باذان از طرف پيغمبر به حكومت‏
منصوب شد . وی نيز همچنان روش پدر را تعقيب نمود و با دشمنان اسلام‏
مبارزه می‏كرد .
ارتداد اسود عنسی و مبارزه ايرانيان با وی
پس از مراجعت نبی اكرم از حجة الوداع ، چند روزی از فرط خستگی مريض‏
شده بستری گرديدند . اسود عنسی از مرض پيغمبر اطلاع پيدا كرد و پنداشت‏
كه نبی اكرم از اين ناخوشی رهايی پيدا نخواهد كرد . از اين رو در يمن‏
ادعای نبوت كرد و گروهی را دور خود جمع نمود . عده كثيری از اعراب يمن‏
پيرامون وی را گرفتند .

ارتداد اسود عنسی نخستين ارتدادی است كه در اسلام پديد آمد ( 1 ) .
عنسی با قبائلی از عرب كه پيرامون وی را گرفته بودند به طرف صنعا حمله‏
آورد . شهر بن باذان ايرانی كه حاكم حضرت نبی اكرم بود و در مركز صنعا
حكومت می‏راند ، خود را برای دفع اسود كذاب كه بر ضد اسلام قيام كرده بود
آماده ساخت . اسود با هفتصد سوار به جنگ شهر بن باذان آمد و بين اين دو
، جنگ سختی درگرفت . شهر بن باذان در اين جنگ كشته شد و اين نخستين‏
فرد ايرانی است كه در راه اسلام به شهادت رسيد .
اسود عنسی ، پس از كشتن وی با زن شهر بن باذان ازدواج كرد و بر همه‏
يمن تا حضر موت ، بحرين ، احساء ، و بيابانهای بين نجد و طائف تسلط
پيدا كرد و همه قبائل يمن را مطيع خود ساخت و فقط تنی چند از اعراب‏
تسليم او نشدند و به طرف مدينه منوره مراجعت نمودند .
پس از كشته شدن شهر بن باذان رياست ايرانيان را فيروز و داوديه به‏
عهده گرفتند . اينان همچنان در طريقه اسلام و متابعت از نبی اكرم ثابت‏
ماندند و روش باذان و فرزندش شهر بن باذان را از دست ندادند . در اين‏
بين جريان كشته شدن شهر بن باذان و حوادث يمن به اطلاع حضرت رسول رسيد و
مسلمانان مدينه متوجه شدند كه جز ايرانيان و جماعتی از عرب ، سرزمين يمن‏
مرتد شده پيرامون اسود كذاب را گرفته اند .نامه حضرت رسول به ايرانيان يمن جشيش ديلمی كه از ايرانيان مسلمان يمن بود گويد : حضرت رسول اكرم‏
برای ما نامه نوشتند كه با اسود كذاب جنگ كنيم . فرمان پيغمبر اسلام‏
برای فيروز ، دادويه ، و جشيش صادر شده بود و اينان مأمور شده بودند كه‏
با دشمنان اسلام به طور آشكار و پنهان جنگ كنند ، و فرمان حضرت رسول را به همه مسلمانان‏
برسانند . فيروز ، دادوية ، و جشيش ديلمی فرمان پيغمبر را به همه‏
ايرانيان رسانيدند .
ديلمی گويد : ما شروع كرديم به مكاتبه و دعوت مردم كه خود را برای‏
جنگ با اسود عنسی مهيا سازند . در اين هنگام اسود از جريان مطلع شد و
برای ايرانيان پيامی فرستاد و آنها را تهديد كرد كه اگر با وی سر جنگ و
ستيز داشته باشند چنان و چنين خواهد شد . ما در پاسخ وی گفتيم : هرگز سر
جنگ با شما نداريم ، ولكن اسود به سخنان ما اعتمادی پيدا نكرد و همواره‏
از ايرانيان بيم داشت كه امكان دارد وی را از پای در آورند .
در اين گير و دار نامه هايی از " عامر بن شهر " و " ذی زود " و چند
جای ديگر رسيد ، مردم در اين نامه ها ما را به جنگ با اسود تشويق‏
می‏كردند و نويد مساعدت و همراهی می‏دادند سپس مطلع شديم كه حضرت رسول‏
برای جماعتی ديگر نيز نامه نوشته اند و فرمان داده اند كه از فيروز و
دادويه و ديلمی پشتيبانی كنند ، و آنان را در مقابل اسود كذاب ياری‏
نمايند . از اين رو ما در ميان مردم پشتيبان پيدا كرديم .توطئه ايرانيان برای كشتن اسود عنسی اسود عنسی از توطئه ايرانيان احساس خطر كرد و دريافت اين موضوع به‏
جای حساسی خواهد رسيد . جشيش ديلمی گويد : آزاد ، زن شهر بن باذان كه در
تصرف اسود بود ما را بسيار مساعدت می‏كرد و راهنماييهای وی ما را
سرانجام پيروز گردانيد . ديلمی گويد : به آزاد گفتم : اسود شوهر تو را
كشت و همه خويشاوندانت را هلاك كرد و از دم شمشير گذرانيد و زنان را
تصرف كرد . آزاد كه زنی با غيرت و شهامت بود گفت : به خدای سوگند كه‏
من مردی را مانند اسود دشمن نمی دارم . اسود مردی بی رحم است و هيچ حقی‏
را از خداوند مراعات نمی‏كند و به محرم و نامحرم عقيده ندارد .
آزاد گفت : شما تصميم خود را با من در ميان گذاريد ، من نيز آنچه‏ در منزل اسود می‏گذرد با شما در ميان خواهم گذاشت . ديلمی گويد : از نزد
آزاد بيرون شدم و آنچه بين من و او جريان پيدا كرد باطلاع فيروز و دادويه‏
رسانيدم در اين هنگام مردی از در داخل شد و قيس بن عبد يغوث را كه با
ما همكاری می‏كرد به منزل اسود دعوت كرد . قيس به اتفاق چند نفر به منزل‏
اسود رفتند وليكن نتوانستند آسيبی به وی برسانند .
در اين هنگام ، بين قيس و اسود سخنانی رد و بدل شد و قيس بار ديگر به‏
منزل فيروز و دادويه و ديلمی مراجعت كرد و گفت : اينك اسود كذاب‏
می‏رسد و شما هر كاری كه دلتان می‏خواهد با وی انجام دهيد در اين وقت قيس‏
از منزل بيرون شد و اسود با گروهی از اطرافيانش به طرف ما آمد . در
نزديك منزل در حدود دويست گاو و شتر بود ، وی دستور داد همه آن گاوان و
شتران را كشتند . اسود فرياد زد : اين فيروز آيا راست است كه در نظر
داری مرا بكشی و با من جنگ كنی ؟ در اين وقت اسود حربه ای را كه در
دست داشت به طرف فيروز حواله كرد و گفت : تو را مانند اين حيوانات‏
سر خواهم بريد . فيروز گفت : چنين نيست ما هرگز با تو سر جنگ نداريم و
قصد كشتن تو را هم نداريم ، زيرا تو داماد ايرانيان هستی و ما به احترام‏
آزاد به تو آسيبی نخواهيم رسانيد . علاوه كه تو اكنون پيغمبری و امور دنيا
و آخرت در دست تو قرار دارد .
اسود گفت : بايد قسم ياد كنی كه نسبت به من خيانت نكنی و وفادار
باشی فيروز سخنانی بر زبان راند و با وی همراهی كرد تا از خانه بيرون‏
شدند ، در اين هنگام كه فيروز باتفاق اسود از خانه بيرون شده راه می‏رفتند
، ناگهان شنيد كه مردی از وی سعايت می‏كند ، اسود هم به اين مرد ساعی‏
می‏گويد : فردا فيروز و رفقايش را خواهم كشت . ناگهان اسود متوجه شد كه‏
فيروز گوش می‏دهد .
ديلمی گويد : فيروز از نزد اسود مراجعت كرد و جريان غدر و حيله وی‏ را در ميان گذاشت . ما دنبال قيس فرستاديم و او نيز در مجلس ما شركت‏
كرد پس از مدتی مشاوره تصميم گرفتيم بار ديگر با آزاد ، زن اسود مذاكره‏
كنيم و جريان را به اطلاع وی برسانيم و از نظر وی نيز اطلاعی به دست آوريم‏
. ديلمی گويد : من نزد آزاد رفتم و موضوع را با وی در ميان گذاشتيم و همه‏
قضايا را به اطلاع او رسانيدم .
آزاد گفت : اسود هميشه از خود می‏ترسد و هيچ اطمينانی به جانش ندارد
هنگامی كه در منزل قرار می‏گيرد تمام اطراف اين قصر و راههايی كه به آن‏
منتهی می‏شود مورد نظر مأمورين است و حركت هر جنبنده را زير نظر خود
می‏گيرند بنابراين راه وصول به اين ساختمان برای افراد عادی امكان ندارد
تنها جايی كه اسود بدون حافظ و نگهبان استراحت می‏كند همين اطاق است ،
شما فقط در اين جا می‏توانيد او را دريابيد و او را از پای در آوريد ، و
مطمئن باشيد كه در اطاق خواب وی جز شمشير و چراغی چيز ديگری نيست .
ديلمی گويد : من از نزد آزاد بيرون شدم و در نظر داشتم از قصر خارج‏
گردم ، در اين هنگام اسود از اطاق خارج شد و تا مرا ديد بسيار ناراحت‏
گرديد وی در حالی كه ديدگانش از فرط غضب سرخ شده بود گفت : از كجا
آمدی و چه كسی به شما اجازه داد بدون اذن من به خانه وارد شوی ؟ ديلمی‏
گويد : وی سرم را چنان فشار داد كه نزديك بود از پا در آيم . در اين‏
هنگام آزاد از دور جريان را ديد و فرياد بر آورد : اسود از وی درگذر ، و
اگر وی فرياد آزاد را نشنيده بود مرا می‏كشت .
آزاد به اسود گفت : وی پسر عموی من است و به ديدن من آمده است ، از
وی دست بكش . اسود پس از شنيدن اين سخنان دست از من برداشت و مرا
رها كرد و من از قصر بيرون شدم و به نزد دوستان خود آمده جريان را با
آنان در ميان گذاشتم . در اين هنگام كه سرگرم گفتگو در اين موضوع بوديم ، قاصدی از طرف آزاد آمد و گفت : وقت فرصت است و شما می‏توانيد به‏
مقصود خود برسيد ، و هر تصميمی را كه در نظر گرفته‏ايد هر چه زودتر به‏
مرحله عمل در آوريد .
به فيروز گفتيم : هر چه زودتر خود را به آزاد برسان ، وی به سرعت خود
را به آزاد رسانيد ، آزاد جريان را كاملا با وی در ميان گذاشت . فيروز
گويد : ما در خارج ساختمانی كه اسود در آن زندگی می‏كرد راهی از زير زمين‏
با طلاق وی باز كرديم . و افرادی را در دهليز آن قرار داديم تا در موقع‏ ما به فيروز اعتماد داشتيم ، زيرا وی مردی شجاع و بيباك و هم زورمند و
قوی بود ، به فيروز گفتيم : بنگر در روشنايی چه چيز می‏بينی ؟ فيروز بيرون‏
شد در حالی كه ما بين او نگهبانان قرار گرفته بودند ، هنگامی كه بر در
اطاق رسيد صدای خرخری شنيد ، معلوم شد اسود در خواب فرو رفته و نفيرش‏
بلند شده است ، آزاد زنش نيز در گوشه ای نشسته ، هنگامی كه فيروز در
اطاق رسيد ناگهان اسود از خواب پريده و بلند شد و در جای خود نشست و
فرياد بر آورد : ای فيروز مرا با تو چكار است ؟ !
در اين هنگام فيروز متوجه شد كه اگر مراجعت كند به دست نگهبانان كشته‏
خواهد شد و آزاد نيز هلاك خواهد شد ، ناگهان خود را به درون اطاق افكند و
خويشتن را بروی اسود انداخت و با وی گلاويز شد و مانند شتر نر بروی حمله‏
آورد و سرش را گرفت و او را خفه كرد . هنگامی كه می‏خواست از اطاق‏
بيرون رود آزاد گفت : مطمئن هستی كه اين مرد كشته شده و جان از كالبدش‏
در آمده است ؟
فيروز گفت : آری كشته شد و تو از وی راحت شدی . فيروز از اطاق بيرون‏
شد و جريان را باطلاع ماها كه در كنار دهليز زير زمينی بوديم رسانيد ما
نيز داخل اطاق شديم ، در حاليكه اسود كذاب هنوز مانند گاو فرياد بر
می‏آورد سپس با كارد بزرگی سرش را از تن وی جدا كرديم و بدين طريق منطقه‏
يمن را از وجود ناپاكش پاك ساختيم .
در اين لحظه اضطرابی در حوالی اطاق مخصوص وی پديد آمد و سر و صدا بلند
شد ، نگهبانان از اطراف و اكناف به طرف ساختمان مسكونی اسود آمدند و
فرياد بر آوردند : چه شده است ؟ آزاد زن اسود گفت موضوع تازه‏ای نيست ،
پيغمبر در حال نزول وحی است ! و در اثر وحی بدين حالت افتاده است و
بدين طريق نگهبانان از اطراف اطاق پراكنده شدند و ما از خطر جستيم . پس از رفتن نگهبانان بار ديگر سكوت فضای اطاق را فرا گرفت و ما چهار
نفر يعنی فيروز ، دادويه ، جشيش ديلمی ، و قيس در اين فكر افتاديم كه‏
رفقای خود را چگونه از اين جريان مطلع سازيم : در نظر گرفتيم فرياد بزنيم‏
كه اسود را كشتيم ، و همين نظريه را در هنگام طلوع فجر به مرحله عمل در
آورديم . پس از طلوع فجر شعاری را كه قرار بود ، با صدای بلند اعلام‏
كرديم ، و در آخر اين فرياد مسلمانان و كفار رسيدند و از وقوع قضيه بزرگی‏
اطلاع پيدا كردند .
ديلمی گويد : سپس شروع كردم به اذان گفتن و با صدای بلند گفتم " اشهد
ان محمدا رسول الله " و اعلام كردم كه " عيهله " يعنی اسود كذاب دروغ‏
می‏گفت و بدون حق خود را پيغمبر معرفی می‏كرد . در اين موقع سر او را
بطرف مردم افكندم . پس از اين جريان گروهی از نگهبانان وی كه كشته شدن‏
وی را مشاهده كردند شروع كردند بغارت قصر وی و هر چه در آن بود به يغما
بردند ، و به طور كلی در يك لحظه آنچه در آن كاخ جمع شده بود از بين‏
رفت و تار و مار شد . بدين طريق يك ادعای باطل و دروغ كه موجب قتل‏
نفوس بيشماری گرديد نابود شد .
پس از اين به اهل صنعا گفتيم هر كس يكی از اصحاب عنسی را مشاهده كرد
دستگير كند . بدين ترتيب گروهی از ياران اسود توقيف گرديدند . هنگامی‏
كه طرفداران اسود از جايگاه خود در آمدند مشاهده كردند هفتاد نفر از
رفقای آنها مفقود الاثر می‏باشند ، دوستان اسود جريان را برای ما نوشتند ،
ما نيز برای آنان نوشتيم آنچه را كه آنها در دست دارند برای ما واگذارند
، و ما نيز آنچه را در اختيار داريم به زمين خواهيم گذاشت .
اين پيشنهاد به مرحله عمل در آمد وليكن ياران اسود بعد از اين‏
نتوانستند همديگر را ملاقات كنند و تصميمات جديدی بگيرند ، و ما كاملا از
شر آنان آسوده شديم . اصحاب اسود بعد از كشته شدن وی به بيابانهای بين‏
صنعا و نجران پناه بردند و ديگر از مداخله در امور ممنوع شدند . در اين‏
هنگام كليه عمال و حكام عبدالله بن عمر روايت می‏كند : در شبی كه اسود كذاب كشته شد از طريق وحی‏
خبر كشته شدن وی به اطلاع نبی اكرم رسيد ، و حضرت فرمودند : عنسی كشته شد
و قتل وی به دست مبارك كه از يك خانواده مبارك می‏باشد واقع گرديده‏
است مسلمانان از حضرت رسول پرسيدند كدام مرد وی را كشت ؟ فرمود :
فيروز .
ايام حكومت و رياست اسود در يمن و نواحی آن سه ماه به طول انجاميد .
فيروز گويد : چون اسود را كشتيم اوضاع و احوال به صورت عادی در آمد و
مانند روزهای قبل از وی ، بار ديگر امن و آرامش سرزمين يمن را فرا گرفت‏
معاذ بن جبل كه از طرف پيغمبر امام جماعت اهل يمن بود و در دوره اسود
خانه نشين شده بود ، بار ديگر دعوت شد كه نماز را از سر گيرد و اقامه‏
جماعت كند . ما از هيچ چيز باك نداشتيم جز اندكی از سواران طرفداران‏
اسود كه در اطراف يمن پراكنده شده بودند . در اين هنگام كه اوضاع و
احوال آرام شده بود خبر در گذشت نبی اكرم صلی الله عليه و آله و سلم‏
رسيد و بار ديگر آرامش به هم خورد و رشته امور از هم گسيخته گرديد .

منبع:مجموعه کتب شهید مطهری( ره )

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 22 اسفند 1392 ] [ 19:21 ] [ مریم ]

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آرشیو مطالب